مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۹۷

۱

گر روی بگردانی تو پشت قوی داری

کان روی چو خورشیدت صد گون کندت یاری

۲

من بی‌رخ چون ماهت گر روی به ماه آرم

مه بی‌تو ز من گیرد صد دوری و بیزاری

۳

جان بی‌تو یتیم آمد مه بی‌تو دو نیم آمد

گلزار جفا گردد چون تخم جفا کاری

۴

چون سرکشی آغازی یا اسب جفا تازی

دست کی رسد در تو گر پای نیفشاری

۵

مهمان توام ای جان ای شادی هر مهمان

شاید که ز بخشایش این دم سر من خاری

۶

رو ای دل بیچاره با تیغ و کفن پیشش

کی پیش رود با او بدفعلی و طراری

۷

ای جان نه ز باغ تو رسته‌ست درخت من

پرورده و خو کرده با عشرت و خماری

۸

اجزای وجود من مستان تواند ای جان

مستان مرا مفکن در نوحه و در زاری

۹

آن ساغر پنهانی خواهم که بگردانی

مستانه به پیش آیی بی‌نخوت و جباری

۱۰

ای ساغر پنهانی تو جامی و یا جانی

یا چشمه حیوانی یا صحت بیماری

۱۱

یا آب حیاتی تو یا خط نجاتی تو

یا کان نباتی تو یا ابر شکرباری

۱۲

آن ساغر و آن کوزه کو نشکندم روزه

اما نهلد در سر نی عقل نی هشیاری

۱۳

هم عقلی و هم جانی هم اینی و هم آنی

هم آبی و هم نانی هم یاری و هم غاری

۱۴

خاموش شدم حاصل تا برنپرد این دل

نی زان که سخن کم شد از غایت بسیاری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1475
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 955
علی اسلامی مذهب :

نظرات