مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۶۰

۱

چرخ فلک با همه کار و کیا

گرد خدا گردد چون آسیا

۲

گرد چنین کعبه کن ای جان طواف

گرد چنین مایده گرد ای گدا

۳

بر مثل گوی به میدانش گرد

چونک شدی سرخوش بی‌دست و پا

۴

اسب و رخت راست بر این شه طواف

گرچه بر این نطع روی جا به جا

۵

خاتم شاهی‌ت در انگشت کرد

تا که شوی حاکم و فرمانروا

۶

هر که به گرد دل آرد طواف

جان جهانی شود و دلربا

۷

همره پروانه شود دل‌شده

گردد بر گرد سر شمع‌ها

۸

زانک تنش خاکی و دل آتشی‌ست

میل سوی جنس بود جنس را

۹

گرد فلک گردد هر اختری

زانک بود جنس صفا با صفا

۱۰

گرد فنا گردد جان فقیر

بر مثل آهن و آهن‌ربا

۱۱

زانک وجود‌ست فنا پیش او

شسته نظر از حول و از خطا

۱۲

مست همی‌کرد وضو از کمیز

کز حدثم بازرهان ربنا

۱۳

گفت نخستین تو حدث را بدان

کژمژ و مقلوب نباید دعا

۱۴

زانک کلید‌ست و چو کژ شد کلید

وا شدنِ قفل نیابی عطا

۱۵

خامش کردم همگان برجهید

قامت چون سرو بتم زد صلا

۱۶

خسرو تبریز شهم شمس دین

بستم لب را تو بیا برگشا

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 196
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 136
پزی ساتکنی عندلیب :
بهناز :

نظرات

user_image
مسافر
۱۴۰۲/۱۰/۲۳ - ۰۵:۴۰:۳۶
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 992 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:   parvizshahbazi   aparat