
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۰۱
۱
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
۲
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
هر سوی یکی ساقی هر سوی یکی حوری
۳
از عشق شراب تو هر سوی یکی جانی
محبوس یکی خنبی چون شیره انگوری
۴
هر صبح ز عشق تو این عقل شود شیدا
بر بام دماغ آید بنوازد طنبوری
۵
ای شادی آن شهری کش عشق بود سلطان
هر کوی بود بزمی هر خانه بود سوری
۶
بگذشتم بر دیری پیش آمد قسیسی
میزد به در وحدت از عشق تو ناقوری
۷
ادریس شد از درسش هر جا که بد ابلیسی
در صحبت آن کافر شب گشته چون کافوری
۸
گفتم ز کی داری این گفتا ز یکی شاهی
هم عاشق و معشوقی هم ناصر و منصوری
۹
یک شاه شکرریزی شمس الحق تبریزی
جان پرور هر خویشی شور و شر هر دوری
تصاویر و صوت


نظرات
حاتم کرمانشاهی