مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۶۰۴

۱

آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی

تشویش مسلمانی ای مه تو که را مانی

۲

من واله یزدانم در حلقه مردانم

زین بیش نمی‌دانم ای مه تو که را مانی

۳

هم بنده و آزادم ویرانه و آبادم

هم بی‌دل و دلشادم ای مه تو که را مانی

۴

هر جسم که بر سر شد جان گشت و قلندر شد

هم مؤمن و کافر شد ای مه تو که را مانی

۵

شاد آنک نهد پایی در لجه دریایی

با دیده بینایی ای مه تو که را مانی

۶

باشد ز توام مفخر فارغ شدم از دلبر

از طعنه و از تسخر ای مه تو که را مانی

۷

من زان سوی دولابم زان جانب اسبابم

تو محو کن القابم ای مه تو که را مانی

۸

بر عاشق دوتاقد آن کس که همی‌خندد

زان خنده چه بربندد ای مه تو که را مانی

۹

شمس الحق تبریزی در لخلخه آمیزی

ای جان و جهان می‌زد ای مه تو که را مانی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1479
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 957

نظرات

user_image
..
۱۳۹۹/۰۱/۲۱ - ۲۳:۴۵:۴۲
فارغ شدم از دلبر..