
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۰۹
۱
در عشق کجا باشد مانند تو عشقینی
شاهان ز هوای تو در خرقه دلقینی
۲
بر خوان تو استاده هر گوشه سلیمانی
وز غایت مستی تو همکاسه مسکینی
۳
بس جان گزین بوده سلطان یقین بوده
سردفتر دین بوده از عشق تو بیدینی
۴
کو گوهر جان بودن کو حرف بپیمودن
کو سینه ره بینی کو دیده شه بینی
۵
هر مست میت خورده دو دست برآورده
کاین عشق فزون بادا وز هر طرف آمینی
۶
گویند بخوان یاسین تا عشق شود تسکین
جانی که به لب آمد چه سود ز یاسینی
۷
آن دلشده خاکی کز عشق زمین بوسد
در دولت تو بنهد بر پشت فلک زینی
۸
آوه خنک آن دل را کو لازم آن جان شد
گه باده جان گیرد گه طره مشکینی
۹
هرگز نکند ما را عالم به جوال اندر
کز شمس حق تبریز پر کردم خرجینی
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..