
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۱۵
۱
هم پهلوی خم سر نه، ای خواجهٔ هرجایی
پرهیز ز هشیاران وز مردم غوغایی
۲
هشیار به سگ ماند جز جنگ نمیداند
تو جنس سگ کهفی از جنگ مبرایی
۳
سر بر در خمخانه زد آن سگ فرزانه
چون دید در آن درگه شکر و شکرافزایی
۴
بیرون مرو ای خواجه زین صورت دیباچه
این جاست تماشاها تو مرد تماشایی
۵
بس مست طرب خورده آهنگ برون کرده
در سرکه درافتاده آن خوش لب حلوایی
۶
سر پهلوی آن خم نه کوزه به بر خم به
بجهی به سوی او جه ای مست علالایی
تصاویر و صوت


نظرات