مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۶۲۴

۱

برخیز که جان است و جهان است و جوانی

خورشید برآمد بنگر نورفشانی

۲

آن حسن که در خواب همی‌جست زلیخا

ای یوسف ایام به صد ره به از آنی

۳

برخیز که آویخت ترازوی قیامت

برسنج ببین که سبکی یا تو گرانی

۴

هر سوی نشانی است ز مخلوق به خالق

قانع نشود عاشق بی‌دل به نشانی

۵

هر لحظه ز گردون برسد بانگ که ای گاو

ما راه سعادت بنمودیم تو دانی

۶

برخیز و بیا دبدبه عمر ابد بین

تا بازرهی زود از این عالم فانی

۷

او عمر عزیزی است از او چاره نداری

او جان جهان آمد و تو نقش جهانی

۸

بر صورت سنگین بزند روح پذیرد

حیف است کز این روح تو محروم بمانی

۹

او کان عقیق آمد و سرمایه کان‌ها

در کان عقیق آی چه دربند دکانی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1511
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 963

نظرات

user_image
عباس جنت
۱۳۹۷/۱۰/۱۶ - ۱۴:۴۹:۰۰
ای خفته، رسید یار، برخیزاز خود بنشان غبار، برخیزهین مظهر مهر و لطف آمدای عاشق زار یار برخیزهان سال نو و حیات تازه‌ستای مرده لاشه پار برخیزطاهره قره العین
user_image
زیبا روز
۱۴۰۱/۰۵/۰۲ - ۱۶:۴۳:۰۴
با سپاس از این خوانش خوب؛ تفسیری کوتاه بر ابیات می آورم . دبدبه عظمت و شکوه . در این غزل منظور مولانا دل سپردن و پیروی از پیر طریقت است .بصورت عام که شامل همه عارفان واصل می شود و بصورت خاص که شمس تبریزی باشد . می گوید روح عارف واصل ؛ همان روح هستی ست و باید دست ارادت به او داد تا به حضرت حق پیوست .‌و در بیت پنجم منظور از واژه گاو ؛ تحقیر و دشنام سالک نیست بلکه منظور تن گاو مانند آدمی ست که وابسته به خورد و خواب و شهوت است . چنانکه در مثنوی آورده است : اندرون گاو تن شهزاده ای گنجور ویرانه ای بنهاده ای تا خری پیری گریزد زان نفیس گاو بیند؛ شاه نی یعنی بلیس... https://t.me/didarmasnavi