مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۶۳۶

۱

ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی

گر دلشده‌ای چند پی نان و کبابی

۲

آتش خور در عشق به مانند شترمرغ

اندر عقب طعمه چه شاگرد عقابی

۳

لقمه دهدت تا کند او لقمه خویشت

این چرخ فریبنده و این برق سحابی

۴

هین لقمه مخور لقمه مشو آتش او را

بی‌لقمه او در دل و جان رزق بیابی

۵

آن وقت که از ناف همی‌خورد تنت خون

نی حلق و گلو بود و نه خرمای رطابی

۶

آن ماهی چه خورده‌ست که او لقمه ما شد

در چشم نیاید خورش مردم آبی

۷

از نعمت پنهان خورد این نعمت پیدا

زان راه شود فربه و زان ماه خضابی

۸

گر ز آنک خرابت کند این عشق برونی

چون سنبله شد دانه در این روز خرابی

۹

آن سنبله از خاک برآورد سر و گفت

من مردم و زنده شدم از داد ثوابی

۱۰

خواهی که قیامت نگری نقد به باغ آی

نظاره سرسبزی اموات ترابی

۱۱

ماییم که پوسیده و ریزیده خاکیم

امروز چو سرویم سرافراز و خطابی

۱۲

بی‌حرف سخن گوی که تا خصم نگوید

کاین گفت کسان است و سخن‌های کتابی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1520
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 969

نظرات