مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۶۳۹

۱

برخیز که صبح است و صبوح است و سکاری

بگشای کنار آمد آن یار کناری

۲

برخیز بیا دبدبه عمر ابد بین

رستند و گذشتند ز دم‌های شماری

۳

آن رفت که اقبال بخارید سر ما

ای دل سر اقبال از این بار تو خاری

۴

گنجی تو عجب نیست که در توده خاکی

ماهی تو عجب نیست که در گرد و غباری

۵

اندر حرم کعبه اقبال خرامید

از بادیه ایمن شده وز ناز مکاری

۶

گردان شده بین چرخ که صد ماه در او هست

جز تابش یک روزه تو ای چرخ چه داری

۷

آن ساغر جان که ملک الموت اجل شد

نی شورش دل آرد و نی رنج خماری

۸

بس کن که اگر جان بخورد صورت ما را

صد عذر بخواهد لبش از خوب عذاری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1522
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 970

نظرات