مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۶۴۴

۱

یک روز مرا بر لب خود میر نکردی

وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی

۲

زان شب که سر زلف تو در خواب بدیدم

حیران و پریشانم و تعبیر نکردی

۳

یک عالم و عاقل به جهان نیست که او را

دیوانه آن زلف چو زنجیر نکردی

۴

بگریست بسی از غم تو طفل دو چشمم

وز سنگ دلی در دهنش شیر نکردی

۵

در کعبه خوبی تو احرام ببستیم

بس تلبیه گفتیم و تو تکبیر نکردی

۶

بگرفت دلم در غمت ای سرو جوان بخت

شد پیر دلم پیروی پیر نکردی

۷

با قوس دو ابروی تو یک دل به جهان نیست

تا خسته بدان غمزه چون تیر نکردی

۸

بس عقل که در آیت حسن تو فروماند

وز وی به کرم روزی تفسیر نکردی

۹

در بردن جان‌ها و در آزردن جان‌ها

الحق صنما هیچ تو تقصیر نکردی

۱۰

در کشتنم ای دلبر خون خوار بکردم

صد لابه و یک ساعت تأخیر نکردی

۱۱

در آتش عشق تو دلم سوخت به یک بار

وز بهر دوا قرص تباشیر نکردی

۱۲

بیمار شدم از غم هجر تو و روزی

از بهر من خسته تو تدبیر نکردی

۱۳

خورشید رخت با زحل زلف سیاهت

صد بار قران کرد و تو تأثیر نکردی

۱۴

بر خاک درت روی نهادم ز سر عجز

وز قصه هجرانم تحریر نکردی

۱۵

خامش شوم و هیچ نگویم پس از این من

هر چاکر دیرینه چو توفیر نکردی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1525
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 972

نظرات

user_image
..
۱۳۹۹/۰۶/۰۱ - ۱۱:۲۰:۰۴
با قوس دو ابروی تو یک دل به جهان نیست تا خسته بدان غمزه‌ی چون تیر نکردی..