
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۶۵
۱
صلا ای صوفیان کامروز باری
سماع است و نشاط و عیش آری
۲
صلا کز شش جهت درها گشادهست
ز قعر بحر پیدا شد غباری
۳
صلا کاین مغزها امروز پر شد
ز بوی وصل جانی جان سپاری
۴
صلا که یافت هر گوشی و هوشی
ز بیهوشی مطلق گوشواری
۵
صلا که ساعتی دیگر نیابی
ز مشرق تا به مغرب هوشیاری
۶
در آن میدان که دیاری نمیگشت
به هر گوشهست روحانی سواری
۷
چو هیزم اندر این آتش درآیید
که تا هفتم فلک دارد شراری
۸
میان شوره خاک نفس جزوی
به هر سویی درختی جویباری
۹
تو اندر باغها دیدی که گیرد
درختی مر درختی را کناری
تصاویر و صوت


نظرات