
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۶۹
۱
برفتیم ای عقیق لامکانی
ز شهر تو تو باید که بمانی
۲
سفر کردیم چون استارگان ما
ز تو هم سوی تو که آسمانی
۳
یکی صورت رود دیگر بیاید
به مهمانخانهات زیرا که جانی
۴
که مهمانان مثال چار فصلند
تو اصل فصلهایی که جهانی
۵
خیال خوب تو در سینه بردیم
شفق از آفتاب آمد نشانی
۶
به پیشت ماند دل با ما نیامد
دل از تو کی رود چون دلستانی
۷
سر دلها به زیر سایهات باد
که دلها را در این مرعا شبانی
۸
فروریزید دندانهای گرگان
از آنگه که نمودی مهربانی
۹
بهل تا بحر گوید قصه خویش
که تا باری ببینی قصه خوانی
تصاویر و صوت


نظرات
منصور پویان