
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۷۴
۱
هلا ای آب حیوان از نوایی
همیگردان مرا چون آسیایی
۲
چنین میکن که تا بادا چنین باد
پریشان دل به جایی من به جایی
۳
نجنبد شاخ و برگی جز به بادی
نپرد برگ که بیکهربایی
۴
چو کاهی جز به بادی مینجنبد
کجا جنبد جهانی بیهوایی
۵
همه اجزای عالم عاشقانند
و هر جزو جهان مست لقایی
۶
ولیک اسرار خود با تو نگویند
نشاید گفت سر جز با سزایی
۷
چراخواران چراشان هم چراخوار
ز کاسه و خوان شیرین کدخدایی
۸
نه موران با سلیمان راز گفتند
نه با داوود میزد که صدایی
۹
اگر این آسمان عاشق نبودی
نبودی سینه او را صفایی
۱۰
وگر خورشید هم عاشق نبودی
نبودی در جمال او ضیایی
۱۱
زمین و کوه اگر نه عاشق اندی
نرستی از دل هر دو گیاهی
۱۲
اگر دریا ز عشق آگه نبودی
قراری داشتی آخر به جایی
۱۳
تو عاشق باش تا عاشق شناسی
وفا کن تا ببینی باوفایی
۱۴
نپذرفت آسمان بار امانت
که عاشق بود و ترسید از خطایی
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس
وفایی