
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۶۷۸
۱
اگر خورشید جاویدان نگشتی
درخت و رخت بازرگان نگشتی
۲
دو دست کفشگر گر ساکنستی
همیشه گربه در انبان نگشتی
۳
اگر نه عشوههای باد بودی
سر شاخ گل خندان نگشتی
۴
چه گویم گر نبودی آن که دانی
به هر دم این نگشتی آن نگشتی
۵
فلک چتر است و سلطان عقل کلی
نگشتی چتر اگر سلطان نگشتی
۶
اگر آواز سرهنگان نبودی
نگشتی اختر و کیوان نگشتی
۷
کریمی گر ندادی ابر و باران
یکی جرعه به گرد خوان نگشتی
۸
درونت گر نبودی کیمیاگر
به هر دم خون و بلغم جان نگشتی
۹
نهان از عالم ار نی عالمستی
دل تاریک تو میدان نگشتی
۱۰
نهان دار این سخن را ز آنک زرها
اگر پنهان نبودی کان نگشتی
تصاویر و صوت


نظرات