
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۰۲
۱
مگیر ای ساقی از مستان کرانی
که کم یابی گرانی بیگرانی
۲
بیا ای سرو گلرخ سوی گلشن
که به از سرو نبود سایه بانی
۳
چو نور از ناودان چشم ریزد
یقین بیبام نبود ناودانی
۴
عجب آن بام بالای چه خانهست
مبارک جا مبارک خاندانی
۵
که را بود این گمان که بازیابیم
نشانی زین چنین فتنه نشانی
۶
دلی که چون شفق غرقاب خون بود
پر از خورشید شد چون آسمانی
۷
ز حرص این شکم پهلو تهی کن
که تا پهلو زنی با پهلوانی
۸
عجب ننگت نمیآید برادر
ز جانی کو بود محتاج نانی
۹
که آب زندگانی گفت ما را
که جز دکان نان داری دکانی
تصاویر و صوت


نظرات