مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۷۰۶

۱

چه دلشادم به دلدار خدایی

خدایا تو نگهدار از جدایی

۲

بیا ای خواجه بنگر یار ما را

چو از اصحاب و از یاران مایی

۳

بدان شرطی که با ما کژ نبازی

وگر بازی تو با ما برنیایی

۴

دغایانی که با جسم چو پیلند

سوار اسب فرهنگ و کیانی

۵

پیاده گشته و رخ زرد ماندند

ز فرزین بند شاهان بقایی

۶

چه بودی گر بدانستی مهی را

شکسته اختری در بی‌وفایی

۷

وگر مه را نداند ماه ماه است

چگونه مه نه ارضی نی سمایی

۸

که ارضی و سمایی را غروب است

فتد بی‌اختیارش اختفایی

۹

ظهور و اختفای ماه جانی

به دست او است در قدرت نمایی

۱۰

بسوز ای تن که جان را چون سپندی

به دفع چشم بد چون کیمیایی

۱۱

که چشم بد به جز بر جسم ناید

به معنی کی رسد چشم هوایی

۱۲

کناری گیرمش در جامه تن

که جان را زو است هر دم جان فزایی

۱۳

خیالت هر دمی این جاست با ما

الا ای شمس تبریزی کجایی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1562
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 994

نظرات

user_image
...
۱۳۹۷/۰۲/۰۹ - ۲۲:۰۸:۲۱
خیالت هر دمی این جاست با ما / الا ای شمس تبریزی کجایی؟...
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۸/۲۶ - ۱۳:۵۶:۵۳
فرهنگ جلال دین فرهنگ معنوی استخیال در این فرهنگ با معنی سر و کار دارد و چون خیال کارش نوآوری است ازاینرو معنی ها در این فرهنگ همواره نو میشوند و ارتباط در معنی ها بسیار آسان و لطیف برقرار است برعکس دنیای جسمانی که ارتباط بین اشیا و اشخاص بسیار کمتر ودشوارترو تابع شرایط زمان و مکان و بسیاری عوامل دیگر استمعنی و جسم مثل آب و خاک است و برای همین دنیای معرفت و معنی به دریا تشبیه میشوددوستی و دوست که به ماه و ستاره تشبیه میشود و دوست یا ماه در این فرهنک از جنس معنی استپس حضور همیشگی دارد چون دنیای معنی جاودانه است و معنی ها جاودانه اند و زنده و نوشونده و شمس یک معنی کلیدی در فرهنگ جلال دینی است