
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۱۸
۱
بیا ای آنک سلطان جمالی
کمالات کمالان را کمالی
۲
خیالی را امین خلق کردی
چنانک وهمشان شد که خیالی
۳
خیالت شحنه شهر فراق است
تو زان پاکی تو سلطان وصالی
۴
تو خورشیدی و جانها سایه تو
نه چون خورشید گردون در زوالی
۵
بخندانی جهان را تو نخندی
بنالانی روان را تو ننالی
۶
تو دست و پای هر بیدست و پایی
تو پر و بال هر بیپر و بالی
۷
هزاران مشفق غمخوار سازی
ولیک از ناز گویی لاابالی
تصاویر و صوت


نظرات