مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۷۲۰

۱

تو تا بنشسته‌ای بر دار فانی

نشسته می‌روی و می نبینی

۲

نشسته می‌روی این نیز نیکو است

اگر رویت در این گفتن سوی او است

۳

بسی گشتی در این گرداب گردان

به سوی جوی رحمت رو بگردان

۴

بزن پایی بر این پابند عالم

که تا دست از تبرک بر تو مالم

۵

تو را زلفی است به از مشک و عنبر

تو ده کل را کلاهی ای برادر

۶

کله کم جو چو داری جعد فاخر

کله بر آسمان انداز آخر

۷

چرا دنیا به نکته مستحیله

فریبد چون تو زیرک را به حیله

۸

به سردی نکته گوید سرد سیلی

نداری پای آن خر را شکالی

۹

اگر دوران دلیل آرد در آن قال

تخلف دیده‌ای در روی او مال

۱۰

تو را عمری کشید این غول در تیه

بکن با غول خود بحثی به توجیه

۱۱

چرا الزام اویی چیست سکته

جوابش گو که مقلوب است نکته

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1571
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 999

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۲/۰۹/۱۴ - ۱۵:۵۷:۴۱
از دوستان هست شخصی که بتواند نوع این که چه غزلی میباشد را توضیح دهد؟همچنین مقایسه ای بفرماید با غزل شمارهٔ 1917 تا ما روشن شویم از این موصوع ؟؟تشکر
user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۳/۰۸/۱۳ - ۰۷:۱۴:۵۱
ده کل را کلاه: در مثل. به کسی گویند که نه تنها چاره ی کار خویش را تواند کرد، بلکه دیگران را نیز چاره گر باشد./ و نیز گویند: ده کل را کلاه است و ده کور را عصا. به جای ده صد نیز گویند.
user_image
امیر
۱۳۹۵/۰۵/۰۴ - ۰۰:۴۹:۰۱
(به سوی جوی رحمت رو بگردان)رحیمست او به بسم الله و رحمانبه رحمانیتش عالم بنا کردعجایب خلقتی رحمان بپا کردبه مومن باز در سیر صعودیرحیمست او ز رحمت وز ودودیثنا گفتم خدا را اینچنین استکه ارحم از تمام راحمین است