
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۳۰
۱
آورد خبر شکرستانی
کز مصر رسید کاروانی
۲
صد اشتر جمله شکر و قند
یا رب چه لطیف ارمغانی
۳
در نیم شبی رسید شمعی
در قالب مرده رفت جانی
۴
گفتم که بگو سخن گشاده
گفتا که رسید آن فلانی
۵
دل از سبکی ز جای برجست
بنهاد ز عقل نردبانی
۶
بر بام دوید از سر عشق
میجست از این خبر نشانی
۷
ناگاه بدید از سر بام
بیرون ز جهان ما جهانی
۸
دریای محیط در سبویی
در صورت خاک آسمانی
۹
بر بام نشسته پادشاهی
پوشیده لباس پاسبانی
۱۰
باغی و بهشت بینهایت
در سینه مرد باغبانی
۱۱
میگشت به سینهها خیالش
میکرد ز شاه دل بیانی
۱۲
مگریز ز چشمم ای خیالش
تا تازه شود دلم زمانی
۱۳
شمس تبریز لامکان دید
برساخت ز لامکان مکانی
تصاویر و صوت


نظرات
سیاوش مرتضوی
هانیه سلیمی