
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۳۶
۱
چون سوی برادری بپویی
باید که نخست رو بشویی
۲
در سر ز خمارت ار صداعی است
تصدیع برادران نجویی
۳
یا بوی بغل ز خود برانی
یا ترک کنار دوست گویی
۴
در سور مهی بنفشه مویی
کی شرط بود که تو بمویی
۵
بی دام اگرت شکار باید
میدانک چو من محال جویی
۶
ور گوش تو گرم شد ز مستی
صوفی سماع و های و هویی
۷
ور هوش تو بیخبر شد از گوش
یک توی نه ای هزارتویی
تصاویر و صوت


نظرات