
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۳۷
۱
مجلس چو چراغ و تو چو آبی
وز آب چراغ را خرابی
۲
خورشید بتافتهست بر جمع
رو تو ز میان که چون سحابی
۳
بر خوان منشین که نیک خامی
کو بوی کباب اگر کبابی
۴
در پیش شدی که حاجبم من
والله که نه حاجبی حجابی
۵
چون حاجب باب را نشانهاست
دانند تو را که از چه بابی
۶
گشتی تو سوار اسب چوبین
از جهل به حمله میشتابی
۷
یا عشق گزین که هر سه نقد است
یا زهد چو طالب ثوابی
۸
با بیداران نشین و برخیز
کاین قافله رفت تو به خوابی
۹
از شمس الدین رسی به منزل
و اندر تبریز راه یابی
تصاویر و صوت


نظرات