
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۴۲
۱
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
۲
اندر دلم آمدی چو ماهی
چون دل به تو بنگرید جستی
۳
چون گلشن نیستی نمودی
چون صبر کنیم ما به هستی
۴
چون باشد در خمار هجران
آن روح که یافت وصل و مستی
۵
آن خانه چگونه خانه ماند
کز هجر ستون او شکستی
۶
پنداشتی ای دماغ سرمست
کز رنج خمار بازرستی
۷
در عشق وصال هست و هجران
در راه بلندی است و پستی
۸
از یک جهت ار چه حق شناسی
از ده جهت آب و گل پرستی
۹
بسیار ره است تا به جایی
کاندر سوداش طمع بستی
تصاویر و صوت


نظرات