
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۴۹
۱
ای چشم و چراغ شهریاری
والله به خدا که آن تو داری
۲
شمعی که در آسمان نگنجد
از گوشه سینهای برآری
۳
خورشید به پیش نور آن شمع
یک ذره شود ز شرمساری
۴
وقت است که در وجود خاکی
آن تخم که گفتهای بکاری
۵
آخر چه شود کز آب حیوان
بر چهره زعفران بباری
۶
تا لاله ستان عاشقان را
از گلبن حق به خنده آری
۷
بر پشت فلک نهند پا را
چون تو سرشان دمی بخاری
۸
انگور وجود باده گردد
چون پای بر او نهی فشاری
۹
مخدومی شمس حق تبریز
لطفی که هزار نوبهاری
تصاویر و صوت


نظرات