
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۵۲
۱
ای دلبر بیدلان صوفی
حاشا که ز جان بیوقوفی
۲
از هجر دوتا چو لام گشتیم
دلتنگ ز غم چو کاف کوفی
۳
آن دم که به طوف خود بطوفی
وآنگه که به خانه هم به طوفی
۴
ما را بنمای مهر و الفت
چون معدن مهری و الوفی
۵
مکشوف ز کشف توست اسرار
زیرا که کشوف هر کشوفی
۶
آنی که بری خسوف از ماه
آن ماه نهای که در خسوفی
۷
آنی که بری کسوف از شمس
آن شمس نهای که در کسوفی
۸
در آحادیم ای مهندس
تو ساکن خانه الوفی
۹
ای آحادی الوف را باش
کاین جا تو به منزل مخوفی
تصاویر و صوت


نظرات