
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۶۱
۱
در خون دلم رسید فتوی
از جمله مفتیان معنی
۲
با خلق بگو که دور باشید
از زرق من و فسوس دعوی
۳
با دل گفتم چنین خوش استت
دل نعره زنان که آری آری
۴
برداشت ربابکی دل من
بنواخت که ما خوشیم یعنی
۵
کان طعنه از این سوی وجود است
آن جا که منم کجاست طعنی
۶
آن جا که منم چو من نگنجم
گنجد دگری بگو که نی نی
۷
تا من باشی تو او نبینی
زیرا که شب است و چشم اعمی
۸
تا چشم تو این بود چه بینی
در بتگه نفس نقش مانی
۹
ای عاجز خویش رو به تبریز
در شمس الدین گریز باری
تصاویر و صوت


نظرات