
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۶۲
۱
در عشق هر آنک شد فدایی
نبود ز زمین بود سمایی
۲
زیرا که بلای عاشقی را
جانی شرط است کبریایی
۳
زخم آیت بندگان خاص است
سردفتر عاشق خدایی
۴
کاین عالم خاک خاک ارزد
آن جا که بلا کند بلایی
۵
یک جو ز بلاش گنج زرهاست
ای بر سر گنج بین کجایی
۶
از سوزش آفتاب محنت
در عشق چو سایه همایی
۷
ای آنک تو بوی آن نداری
تو لایق آن بلا نیایی
۸
لایق نبود به زخم او را
الا که وجود مرتضایی
تصاویر و صوت


نظرات