
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۷۲
۱
ای آنک تو خواب ما ببستی
رفتی و به گوشهای نشستی
۲
ما را همه بند دام کردی
ما بند شدیم و تو بجستی
۳
جز دام تو نیست کفر و ایمان
یا رب که چه بس درازدستی
۴
گر خواب و قرار رفت غم نیست
دولت بر ماست چون تو هستی
۵
چون ساقی عاشقان تو باشی
پس باقی عمر ما و مستی
۶
ای صورت جان و جان صورت
بازار بتان همه شکستی
۷
ما را چو خیال تو بود بت
پس واجب گشت بت پرستی
۸
عقل دومی و نفس اول
ای آمده بهر ما به پستی
۹
این وهم من است شرح تو نیست
تو خود هستی چنانک هستی
تصاویر و صوت


نظرات