
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۸۵
۱
گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی
اندر آن یغما رفیق ترک یغما بودمی
۲
ور چو چشم خونی او بودمی من فتنه جوی
در میان حلقههای شور و غوغا بودمی
۳
گر ضمیر هر خسی ما را نخستی در جهان
در سر و دلها روان مانند سودا بودمی
۴
گر نه هر روزی ز برجی سر فروکردی مهم
جا نگردانیدمی هرگز به یک جا بودمی
۵
من نکردم جلدیی با عشق او کان آتشش
آب کردی مر مرا گر سنگ خارا بودمی
۶
گر نکاهیدی وجودم هر دمی از درد عشق
من نه عاشق بودمی من کارافزا بودمی
۷
گر نه موج عشق شمس الدین تبریزی بدی
کو مرا بر میکشد در قعر دریا بودمی
تصاویر و صوت


نظرات