مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۷۸۸

۱

آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره‌ای

صاعقه است از برق او بر جان هر بیچاره‌ای

۲

چون ز پیش رشته‌ای در لعل چون آتش بتافت

موج زد دریای گوهر از میان خاره‌ای

۳

این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد

چون به پیش پرده آمد بهترک شد پاره‌ای

۴

هشت منظر شد بهشت و هر یکی چون دفتری

هشت دفتر درج بین در رقعه‌ای رخساره‌ای

۵

تا چه مرغ است این دلم چون اشتران زانو زده

یا چو اشترمرغ گرد شعله آتشخواره‌ای

۶

هم دکان شد این دلم با عشقت ای کان طرب

خوش حریفی یافت او هم در دکان هم کاره‌ای

۷

ز آفتاب عشق تو ذرات جان‌ها شد چو ماه

وز سعادت در فلک هر ساعتی استاره‌ای

۸

نقش تو نادیده و یک یک حکایت می‌کند

چون مسیح از نور مریم روح در گهواره‌ای

۹

شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل

هم مقیم عشق باشد هم ز عشق آواره‌ای

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1612
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1024

نظرات

user_image
رضا موسوی محسنی
۱۳۹۱/۰۵/۱۵ - ۰۳:۵۴:۴۷
از این غزل به عنوان اولین شعری که حضرت مولانا سروده اند، یاد می کنند.
user_image
حسین نجفی
۱۳۹۸/۰۶/۰۲ - ۰۷:۳۱:۱۴
به فرموده استاد فروزانفر این غزل اولین شعری است که حضرت مولانا در زندگیش سرود
user_image
سفید
۱۴۰۰/۰۴/۰۵ - ۱۶:۵۹:۰۳
  شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل هم مقیم عشق باشد هم ز عشق آواره‌ای...   
user_image
زیبا روز
۱۴۰۱/۰۲/۰۷ - ۱۵:۰۵:۳۷
شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل  هم مقیم عشق باشد هم ز عشق آواره ای  در خانقاه دو گروه سالکان به چشم می خوردند .مقیمان و مسافران .مقیم سالکی بوده که در سلک خدمتگزاران خانقاه ،آنجا را خانۀ خود می دانست و در آن زندگانی می کرد و مسافر، سالکی بوده که بطور موقت تا سه روز یا بیشتر در خانقاه وارد شده میهمان آن مقیمان بود