مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۷۹۱

۱

هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی

در دل هر خار غم گلزار جان افزاستی

۲

گر نه جوشاجوش غیرت کف برون انداختی

نقش بند جان آتش رنگ او با ماستی

۳

ور نبودی پرده دار برق سوزان ماه را

این زمین خاک همچون آسمان درواستی

۴

در ره معشوق جان گر پا و پر کار آمدی

ذره ذره در طریقش باپر و باپاستی

۵

دیده نامحرمان گردیده بودی عشق را

خود طناب خیمه‌های جمله بر دریاستی

۶

گر نه خون آمیز بودی آب چشم عاشقان

بر سر هر آب چشمی نقش آن میناستی

۷

روز و شب گر دیده بودی آتش عشق مرا

گرم رو بودی زمانه دی ز من فرداستی

۸

خاک باشی خواهد آن معشوق ما ور نی از او

جای هر عاشق ورای گنبد خضراستی

۹

حسن شمس الدین تبریزی برافکندی نقاب

گر نه اندر پیش او فراش لا لالاستی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1614
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1025

نظرات