
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۷۹۵
۱
ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی
ای تو جان جان جانم چون ز من پنهان شدی
۲
چون فلک از توست روشن پس تو را محجوب چیست
چونک تن از توست زنده چون ز تن پنهان شدی
۳
از کمال غیرت حق وز جمال حسن خویش
ای شه مردان چنین از مرد و زن پنهان شدی
۴
ای تو شمع نه فلک کز نه فلک بگذشتهای
تا چه سر است اینک تو اندر لگن پنهان شدی
۵
ای سهیلی کآفتاب از روی تو بیخود شدهست
خیر باشد خیر باشد کز یمن پنهان شدی
۶
مشک تاتاری به هر دم میکند غمزی به خلق
چونک سلطان خطایی وز ختن پنهان شدی
۷
گر ز ما پنهان شوی وز هر دو عالم چه عجب
ای مه بیخویشتن کز خویشتن پنهان شدی
۸
آن چنان پنهان شدی ای آشکار جانها
تا ز بس پنهانی از پنهان شدن پنهان شدی
۹
شمس تبریزی به چاهی رفتهای چون یوسفی
ای تو آب زندگی چون از رسن پنهان شدی
تصاویر و صوت


نظرات