مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۸۲۰

۱

چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی

چو ز شهر تو برفتم به وداعیم ندیدی

۲

تو اگر لطف گزینی و اگر بر سر کینی

همه آسایش جانی همه آرایش عیدی

۳

سبب غیرت توست آنک نهانی و اگر نی

همه خورشید عیانی که ز هر ذره پدیدی

۴

تو اگر گوشه بگیری تو جگرگوشه و میری

و اگر پرده دری تو همه را پرده دریدی

۵

دل کفر از تو مشوش سر ایمان به میت خوش

همه را هوش ربودی همه را گوش کشیدی

۶

همه گل‌ها گرو دی همه سرها گرو می

تو هم این را و هم آن را ز کف مرگ خریدی

۷

چو وفا نبود در گل چو رهی نیست سوی کل

همه بر توست توکل که عمادی و عمیدی

۸

اگر از چهره یوسف نفری کف ببریدند

تو دو صد یوسف جان را ز دل و عقل بریدی

۹

ز پلیدی و ز خونی تو کنی صورت شخصی

که گریزد به دو فرسنگ وی از بوی پلیدی

۱۰

کنیش طعمه خاکی که شود سبزه پاکی

برهد او ز نجاست چو در او روح دمیدی

۱۱

هله ای دل به سما رو به چراگاه خدا رو

به چراگاه ستوران چو یکی چند چریدی

۱۲

تو همه طمع بر آن نه که در او نیست امیدت

که ز نومیدی اول تو بدین سوی رسیدی

۱۳

تو خمش کن که خداوند سخن بخش بگوید

که همو ساخت در قفل و همو کرد کلیدی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1629
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1035
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
محسن جهان
۱۴۰۰/۱۲/۲۶ - ۰۴:۳۹:۱۷
تفسیر ابیات ۲ و ۳: مولانا با اشاره به واژه "عید" خطاب به ایزد باریتعالی می‌فرماید: همانگونه که عید و برگزاری آن سبب شادمانی و تلطیف روح می‌گردد، به هر صورت  با من برخورد نمایی؛ یا از روی لطف و یا از سر ستیزه، برای این بنده تو آسایش جان به همراه دارد.غیرت و خواست تو اقتضا می‌کند که در نهان باشی، ولی  همانند خورشید عالمتاب آشکار و در هر یک از ذرات وجود هستی متجلی شده‌ای.
user_image
نادر..
۱۴۰۱/۱۱/۰۱ - ۱۴:۱۵:۲۶
تو دو صد یوسف جان را ز دل و عقل بریدی..