
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۸۲۵
۱
مثل ذره روزن همگان گشته هوایی
که تو خورشیدشمایل به سر بام برآیی
۲
همه ذرات پریشان ز تو کالیوه و شادان
همه دستک زن و گویان که تو در خانه مایی
۳
همه در نور نهفته همه در لطف تو خفته
غلط انداز بگفته که خدایا تو کجایی
۴
همه همخوابه رحمت همه پرورده نعمت
همه شه زاده دولت شده در لبس گدایی
۵
چو من این وصل بدیدم همه آفاق دویدم
طلبیدم نشنیدم که چه بد نام جدایی
۶
مگر این نام نقیبی بود از رشک رقیبی
چه رقیبی چه نقیبی همه مکر است و دغایی
۷
بجز از روح بقایی به جز از خوب لقایی
مده از جهل گوایی هله تا ژاژ نخایی
تصاویر و صوت


نظرات
بهاره
محسن ، ۲