مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۸۳۷

۱

هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی

برسد وصال دولت بکند خدا خدایی

۲

ز کرم مزید آید دو هزار عید آید

دو جهان مرید آید تو هنوز خود کجایی

۳

شکر وفا بکاری سر روح را بخاری

ز زمانه عار داری به نهم فلک برآیی

۴

کرمت به خود کشاند به مراد دل رساند

غم این و آن نماند بدهد صفا صفایی

۵

هله عاشقان صادق مروید جز موافق

که سعادتی است سابق ز درون باوفایی

۶

به مقام خاک بودی سفر نهان نمودی

چو به آدمی رسیدی هله تا به این نپایی

۷

تو مسافری روان کن سفری بر آسمان کن

تو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهایی

۸

بنگر به قطره خون که دلش لقب نهادی

که بگشت گرد عالم نه ز راه پر و پایی

۹

نفسی روی به مغرب نفسی روی به مشرق

نفسی به عرش و کرسی که ز نور اولیایی

۱۰

بنگر به نور دیده که زند بر آسمان‌ها

به کسی که نور دادش بنمای آشنایی

۱۱

خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری

تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1639
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1041

نظرات

user_image
محمد
۱۳۹۵/۱۲/۱۴ - ۰۲:۰۸:۳۳
بنام خداوندt.me/khodavandgarmolana#سفر (قسمت دوم) : در سفر نهانی و سفری که دل مسافر آن است باید گفت : هله عاشقان بشارت که نماند این جداییبرسد به یار دلدار بکند خدا خداییبه مقام خاک بودی سفر نهان نمودیچو به آدمی رسیدی هله تا به این نپاییتو مسافری روان کن سفری بر آسمان کنتو بجنب پاره پاره که خدا دهد رهاییt.me/khodavandgarmolanaدر سفر نهانی نیز منازل و مناظری ست که راه دل را میزند از طریق باز میدارد ؛ نباید گرفتار منازل سلوک شد :منگر به هر گدایی که تو خاص از آن ماییمفروش خویش ارزان که تو بس گران بهایی مهم در اینجا پیش رفتن خارج از ماده و مدت است ، باید یک قدم هم که شده پیش رفت و نباید درجا زد : بند بگسل باش آزاد ای پسر چند باشی بند سیم و بند زر کاملا باید زیر چوگان عشق چون گوی بود : گوی شو می‌گرد بر پهلوی صدقغلط غلطان در خم چوگان عشقکین سفر زین پس بود جذب خداوان سفر بر ناقه باشد سیر مااین چنین سیریست مستثنی ز جنسکان فزود از اجتهاد جن و انساین چنین جذبیست نی هر جذب عامکه نهادش فضل احمد والسلامt.me/khodavandgarmolanaباید بدانیم که بین سفر زاهدانه و عارفانه تفاوت وجود دارد : سیر عارف هر دمی تا تخت شاهسیر زاهد هر مهی یک روزه راهگرچه زاهد را بود روزی شگرفکی بود یک روز او خمسین الف< عاشق باشید و عاشقانه سفر کنید >>t.me/khodavandgarmolana
user_image
ابنجانب
۱۴۰۰/۰۲/۰۴ - ۱۰:۴۵:۱۸
آقای عبدالحسین مختاباد این شعر را به صورت آواز در مایه ی بیات ترک بسیار زیبا خوانده اند.
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۶/۰۲ - ۲۰:۳۱:۱۷
11- خمش از سخن گزاری تو مگر قدم نداری - تو اگر بزرگواری چه اسیر تنگنایی  *** [یزدانپناه عسکری] وارستگی، سالک چیزی ندارد که اسیر تنگنا شود. تنها چیزی که دارد کمال است. _______