مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۸۴۸

۱

سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری

سر خنب برگشای و برسان شراب ناری

۲

چه شود اگر ز عیسی دو سه مرده زنده گردد

خوش و شیرگیر گردد ز کفت دو سه خماری

۳

قدح چو آفتابت چو به دور اندرآید

برهد جهان تیره ز شب و ز شب شماری

۴

ز شراب چون عقیقت شکفد گل حقیقت

که حیات مرغ زاری و بهار مرغزاری

۵

بدهیم جان شیرین به شراب خسروانی

چو سر خمار ما را به کف کرم بخاری

۶

که ز فکرت دقیقه خللی است در شقیقه

تو روان کن آب درمان بگشا ره مجاری

۷

همه آتشی تو مطلق بر ما شد این محقق

که هزار دیگ سر را به تفی به جوش آری

۸

همه مطربان خروشان همه از تو گشته جوشان

همه رخت خود فروشان خوششان همی‌فشاری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1646
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1045

نظرات