
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۸۵۵
۱
هله ای دلی که خفته تو به زیر ظل مایی
شب و روز در نمازی به حقیقت و غزالی
۲
مه بدر نور بارد سگ کوی بانگ دارد
ز برای بانگ هر سگ مگذار روشنایی
۳
به نماز نان برسته جز نان دگر چه خواهد
دل همچو بحر باید که گهر کند گدایی
۴
اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
بستان میی که یابی ز تفش ز خود رهایی
۵
به خدا به ذات پاکش که میی است کز حراکش
برهد تن از هلاکش به سعادت سمایی
۶
بستان مکن ستیزه تو بدین حیات ریزه
که حیات کامل آمد ز ورای جان فزایی
۷
بهلم دگر نگویم که دریغ باشد ای جان
بر کور یوسفی را حرکات و خودنمایی
تصاویر و صوت


نظرات
وفایی
شهلا
شهلا
Mhdi P