مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۸۵۸

۱

صنما تو همچو آتش قدح مدام داری

به جواب هر سلامی که کنند جام داری

۲

ز برای تو اگر تن دو هزار جان سپارد

ز خداش وحی آید که هنوز وام داری

۳

چو حقت ز غیرت خود ز تو نیز کرد پنهان

به درون جان چاکر چه پدید نام داری

۴

چو سلام تو شنیدم ز سلامتی بریدم

صنما هزار آتش تو در آن سلام داری

۵

ز پی غلامی تو چو بسوخت جان شاهان

به کدام روی گویم که چو من غلام داری

۶

تو هنوز روح بودی که تمام شد مرادت

بجز از برای فتنه به جهان چه کام داری

۷

توریز بخت یارت به خدا که راست گویی

که میان شیرمردان چو ویی کدام داری

۸

تبریز شاد بادا که ز نور و فر آن شه

دو هزار بیش چاکر چو یمن چو شام داری

۹

نظر خدای خواهم که تو را به من رساند

به دعا چه خواهمت من که همه تو رام داری

۱۰

نظر حسود مسکین طرقید از تفکر

نرسید در تو هر چند که تو لطف عام داری

۱۱

چه حسود بلک عاشق دو هزار هر نواحی

نه خیالشان نمایی نه به کس پیام داری

۱۲

تو خدای شمس دین را به من غلام بخشی

چو غلامیی ورا تو به شهان حرام داری

۱۳

لقبت چو می‌بگویم دل من همی‌بلرزد

تو دلا مترس زیرا که شه کرام داری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1651
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1048

نظرات

user_image
معصومه
۱۳۹۵/۰۱/۰۳ - ۰۳:۲۶:۲۵
در بیت 7 توریز به چه معنا است؟
user_image
فرهنگ
۱۳۹۵/۰۷/۱۷ - ۰۹:۰۶:۰۸
معصومه خانوم توریز همون تبریز هست
user_image
وفایی
۱۳۹۶/۰۱/۰۷ - ۱۵:۰۴:۱۰
مصراع دوم بیت دوازدهم :چو غلامی ورا تو به شهان حرام داری( یک " ی " در آخر غلامی اضافه نوشته اید )یعنی : چون تو ، غلامی او را به شهان حرام داری