مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۸۶۱

۱

چند روز است که شطرنج عجب می‌بازی

دانه بوالعجب و دام عجب می‌سازی

۲

کی برد جان ز تو گر ز آنک تو دل سخت کنی

کی برد سر ز تو گر ز آنک بدین پردازی

۳

صفت حکم تو در خون شهیدان رقصد

مرگ موش است ولیکن بر گربه بازی

۴

بدگمان باشد عاشق تو از این‌ها دوری

همه لطفی و ز سر لطف دگر آغازی

۵

همچو نایم ز لبت می‌چشم و می‌نالم

کم زنم تا نکند کس طمع انبازی

۶

نای اگر ناله کند لیک از او بوی لبت

برسد سوی دماغ و بکند غمازی

۷

تو که می ناله کنی گر نه پی طراری است

از گزافه تو چنین خوش دم و خوش آوازی

۸

نه هر آواز گواه است خبر می‌آرد

این خبر فهم کن ار همنفس آن رازی

۹

ای دل از خویش و از اندیشه تهی شو زیرا

نی تهی گشت از آن یافت ز وی دمسازی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1653
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1049

نظرات