
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۸۶۵
۱
در رخ عشق نگر تا به صفت مرد شوی
نزد سردان منشین کز دمشان سرد شوی
۲
از رخ عشق بجو چیز دگر جز صورت
کار آن است که با عشق تو هم درد شوی
۳
چون کلوخی به صفت تو به هوا برنپری
به هوا برشوی ار بشکنی و گرد شوی
۴
تو اگر نشکنی آن کت به سرشت او شکند
چونک مرگت شکند کی گهر فرد شوی
۵
برگ چون زرد شود بیخ ترش سبز کند
تو چرا قانعی از عشق کز او زرد شوی
تصاویر و صوت


نظرات
وحید
داود پورتکبریان نیاز
داود پوراکبریان نیاز
منصور
وفایی
علی
زهرا