
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۸۷۳
۱
رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
سوی دریای معانی که گرامی گهری
۲
برگذشتی ز بسی منزل اگر یادت هست
مکن استیزه کز این مصطبه هم برگذری
۳
پر فروشوی از این آب و گل و باش سبک
پی یاران پریده چه کنی که نپری
۴
هین سبو بشکن و در جوی رو ای آب حیات
پیش هر کوزه شکن چند کنی کاسه گری
۵
زین سر کوه چو سیلاب سوی دریا رو
که از این کوه نیاید تن کس را کمری
۶
بس کن از شمس مبر نه به غروب و نه شروق
که از او گه چو هلالی و گهی چون قمری
تصاویر و صوت


نظرات