
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۸۷۵
۱
نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری
سنگ هم بوی برد نیز که زیباگهری
۲
دل نهادم که به همسایگیت خانه کنم
که بسی نادر و سبز و تر و عالی شجری
۳
سبزهها جمله در این سبزی تو محو شوند
من چه گویم که تری تو نماند به تری
۴
گرچه چون شیر و شکر با همه آمیختهای
هیچ عقلی نپذیرد ز تو که زین نفری
تصاویر و صوت


نظرات