
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۸۷۶
۱
شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
همه شب عهد کنی روز شکستن گیری
۲
شیری و شیرشکن کینه ز خرگوش مکش
قادری که شکنی شیر و تهمتن گیری
۳
ای سلیمان که به فرمانت بود دیو و پری
بی گنه مور چرا بر سر خرمن گیری
۴
ننگری هیچ غنی را و یکی عوری را
خوش گریبان کشی و گوشه دامن گیری
۵
هین مترس ای دل از آن جور که مؤمن آن جاست
ای دل ار عاقلی آرام به مؤمن گیری
۶
ترک یک قطره کنی ماهی دریا باشی
ترک یک حبه کنی ملکت مخزن گیری
۷
دور از آبی تو چو روغن چو همه او نشوی
چون شدی او پس از آن آب ز روغن گیری
۸
ننگ مردانی اگر او به جفا نیزه کشد
به سوی او نروی و پی جوشن گیری
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..