مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۸۹۵

۱

چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی

بسکلد صد لنگر از دیوانگی

۲

ای بسا کافر شده از عقل خویش

هیچ دیدی کافر از دیوانگی

۳

رنج فربه شد برو دیوانه شو

رنج گردد لاغر از دیوانگی

۴

در خراباتی که مجنونان روند

زود بستان ساغر از دیوانگی

۵

اه چه محرومند و چه بی‌بهره‌اند

کیقباد و سنجر از دیوانگی

۶

شاد و منصورند و بس بادولتند

فارسان لشکر از دیوانگی

۷

برروی بر آسمان همچون مسیح

گر تو را باشد پر از دیوانگی

۸

شمس تبریزی برای عشق تو

برگشادم صد در از دیوانگی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1675
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1062

نظرات

user_image
ابراهیم
۱۳۹۱/۰۹/۲۲ - ۰۰:۱۶:۳۷
در بیت اول مصراع دوم بگسلد درست می باشد به معنی جدا میشود
user_image
وفایی
۱۳۹۵/۱۲/۲۹ - ۱۲:۲۴:۱۱
من هم وقتی این شعر را خواندم مثل آقای ابراهیم فکر کردم " بگسلد " باید درست باشد . به دیوان شمس رجوع کردم دیدم همان بسکلد نوشته . به فرهنگ معین رجوع کردم دیدم " بسکلیدن " با تلفظ beskelidan یعنی : در آغوش گرفتن ، غلغلیج کردن ، نوازش کردن .حالا مشکل دو تا شد . یک چنین کلمه ای با چنین معنایی را چه جوری به خورد این شعر بدهیم ؟غلغلیج کردن دیگه خیلی خنده داره . غلغلیج کردن همان قلقلک دادن است . یعنی لنگر ها ما را قلقلک می دهند یا ما لنگر ها را قلقلک می دهیم ؟ شاید طرف چون دیوانه بوده از فرط دیوانگی شنا می کرده می رفته زیر آب و لنگر های کشتی ها را قلقلک می داده ! خب دیوونه بوده دیگه !من بالاخره یک روز یک ماشین زمان اختراع می کنم ، سوارش می شوم و هشت قرن به گذشته سفر می کنم و تمام سوالهایم را از خود مولانا می پرسم ...از شدت دیوانگی....
user_image
خواجوی کرمانی
۱۳۹۵/۱۲/۲۹ - ۲۱:۰۹:۱۴
جناب وفایی اول که مثل ابراهیم فکرکردید بگسلد است درست فکر کرده بودید نیازی نبود به دیوان و فرهنگ معین مراجعه کنید، همان بگسلد ( پاره شود ) درست بود و درست است ، دست بالا میتوان گفت همان قلف و دیفال است بسگلد به جای بگسلد
user_image
داریوش
۱۳۹۶/۰۷/۰۷ - ۱۱:۴۲:۲۴
بسکلد درست است. به معنی پاره کردن -گسستن-جدا کردن و بریدنفرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی نوشته دکتر صادق گوهرینتا که مستانت که نر و پر دلند / مردوار آن بندها را بسکندو ابات دیگر در مثنوی معنویهمچنین فیه مافیه. ص138
user_image
داریوش
۱۳۹۶/۰۷/۰۷ - ۱۱:۴۸:۰۳
با پوزش اصلاح شعرتا که مستانت که نر و پر دلند / مردوار آن بندها را بسکلنداز پی هر آدمی او نسکلد / خو و طبع زشت خود او کی هلدشیر خواره چون ز دایه بسکلد/ لوت خواره شد مر او را می هلدبُسکلد بخوانید
user_image
حسن خورگوئی
۱۳۹۹/۰۱/۲۱ - ۱۰:۰۲:۱۳
با سلامبسکلد به معنی پاره کردن نیست بلکه به معنی کشیدن و بکسل کردن هست همان ونج به انگلیسی اینجا به معنی قوی شدن در برابر سختی زنحیر میباشدبا تشکر
user_image
نیما فریدونی
۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۱۸:۱۴:۵۳
سلامدقیقن بسکلد به معنی کشیدن و بکسل کردن به گفته‌ی شما (جناب داریوش)درست هست و نشان از قدرت دیوانگی میده شعر که صد لنگر را میتواند بکشد
user_image
نیما فریدونی
۱۳۹۹/۰۲/۱۹ - ۱۸:۱۶:۱۱
ببخشید اشتباه خطاب کردم،جناب خورگویی درست فرمودن از نظر بنده
user_image
کامبیز
۱۳۹۹/۰۲/۲۰ - ۰۸:۲۴:۴۴
بسکلد صد لنگر از دیوانگی،یعنی نفسانیات مثل لنگر کشتی تو رو در جا میخکوب کردند و دیوانگی باعث گسستن صد لنگر از آدمی می‌شود و آزاد و رها می‌شود به واسطه دیوانگی
user_image
کامبیز
۱۳۹۹/۰۲/۲۰ - ۰۸:۲۸:۴۳
با عرض معذرت هیچ ارتباطی به یکسان کردن و کشیدن نداره،سخنان جناب مولانا همیشه از رهایی هست نه از هندل کردن و کشیدن و اینجا هم دقیقا همین معنا رو داره که صد نگر از انسان جدا و گسسته میشه به واسطه دیوانگی و حیرت.زیرکی ظن است و حیرانی نظر/زیرکی بگذار و حیرانی بخر
user_image
کامبیز
۱۳۹۹/۰۲/۲۰ - ۰۸:۳۰:۲۳
بکسل کردن در متن قبلی منظور هست به جایش یکسان کردن تایپ شده
user_image
کامبیز
۱۳۹۹/۰۲/۲۰ - ۰۸:۳۴:۲۸
بسکلد همان بگسلد هست در اینجا
user_image
حبیب سعادت
۱۴۰۰/۰۱/۲۱ - ۲۳:۴۳:۳۳
با درود و احترام به نظرات عزیزان. اگر به مفهوم شعر نگاه کنیم دیوانگی همان جوش و خروش و دلدادگی و حرکت است و در مقابل لنگر عامل سکون و ایستایی و رکود است. حضرت مولانا اشاره دارد که این دیوانگی زنجیرهای خمود و ایستایی را از هم پاره میکند و ترا در دریای عشق الهی شناور میکند. بنظر میآید بگسلد به مفهوم شعر نزدیکتر است.
user_image
حبیب سعادت
۱۴۰۰/۰۱/۲۱ - ۲۳:۴۸:۳۶
البته آنگونه که داریوش عزیز مرقوم کرده اند بسکلد به معنای پاره کردن و گسیختن باشد، همانگونه که در غزل آمده درست است.
user_image
حبیب سعادت
۱۴۰۰/۰۱/۲۱ - ۲۳:۵۵:۳۱
با درود و احترام به نظرات عزیزان. دیوانگی به معنای حرکت جوش و خروش و دلدادگی است و لنگر عامل توقف و ایستایی و در جا زدن است. مولانا قدرت عشق و دیوانگی از این نوع را میگوید و توانایی آنرا در پاره کردن و گسیختن زنجیرهای رکود و خمودگی و حرکت و شناور شدن در دریای عشق.