مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۸۹۷

۱

بوی باغ و گلستان آید همی

بوی یار مهربان آید همی

۲

از نثار جوهر یارم مرا

آب دریا تا میان آید همی

۳

با خیال گلستانش خارزار

نرمتر از پرنیان آید همی

۴

از چنین نجار یعنی عشق او

نردبان آسمان آید همی

۵

جوع کلبم را ز مطبخ‌های جان

لحظه لحظه بوی نان آید همی

۶

زان در و دیوارهای کوی دوست

عاشقان را بوی جان آید همی

۷

یک وفا می‌آر و می‌بر صد هزار

این چنین را آن چنان آید همی

۸

هر که میرد پیش حسن روی دوست

نابمرده در جنان آید همی

۹

کاروان غیب می‌آید به عین

لیک از این زشتان نهان آید همی

۱۰

نغزرویان سوی زشتان کی روند

بلبل اندر گلبنان آید همی

۱۱

پهلوی نرگس بروید یاسمین

گل به غنچه خوش دهان آید همی

۱۲

این همه رمز است و مقصود این بود

کان جهان اندر جهان آید همی

۱۳

همچو روغن در میان جان شیر

لامکان اندر مکان آید همی

۱۴

همچو عقل اندر میان خون و پوست

بی نشان اندر نشان آید همی

۱۵

وز ورای عقل عشق خوبرو

می‌به کف دامن کشان آید همی

۱۶

وز ورای عشق آن کش شرح نیست

جز همین گفتن که آن آید همی

۱۷

بیش از این شرحش توان کردن ولیک

از سوی غیرت سنان آید همی

۱۸

تن زنم زیرا ز حرف مشکلش

هر کسی را صد گمان آید همی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1677
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1063

نظرات

user_image
شمس
۱۳۹۸/۰۱/۲۹ - ۰۵:۵۹:۴۷
بیت تصحیح شود:کاروان از غیب می آید یقین/ لیک از زشتان نهان آید همی
user_image
Mansour Choupani
۱۳۹۸/۰۶/۲۳ - ۱۵:۱۸:۱۲
این همه رمز است و مقصود این بودکان جهان اندر جهان آید همیلامکان در مکان می آید!
user_image
کسری رامین
۱۳۹۹/۰۳/۰۵ - ۱۱:۵۰:۱۱
این شعر را مولانا از شعر معروف رودکی بر گرفته است : بوی جوی مولیان آید همی یا د یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی های او زیر پایم پرنیان آید همی
user_image
امید
۱۳۹۹/۱۰/۰۶ - ۱۶:۲۹:۰۵
همچو روغن در میان جان شیربزرگواران در معنای این مصرع من را یاری کنند
user_image
شهرام همائی بروجنی
۱۴۰۲/۱۰/۰۶ - ۱۴:۱۴:۱۱
نیمه ی نخستِ بیت دوم: گوهر درست است و نه جوهر
user_image
محمدامین جامعی فرد
۱۴۰۳/۰۱/۲۴ - ۱۸:۴۹:۲۱
بنا به شوق عارفی که هم خود حلقه ای از زنجیر هست هم نگاه کننده زنجیر در کوی دوست و مست از جام الست هر لحظه میشود با آن خطها انگار جام می را پر میکند و به دنیا باز می را خالی میکند تا وجود خالی و خیالیمان را پر سازد و خلق زیر بنای خالقی از خالقی دیگر رو در رودکی درک کرده و سوزنده تر شده و شعری در زمان سروده  طبع و طبیعتی که مولوی داشته از همه شعارها گرفته و آمیخته شده تا به معانی دست رسی پیدا کرده و غرق معنی در مرکب روح مست شده و شروع کرده با مفاهیم و زنده شدن تا ابدیت.. رو شرحی دیگر بدهد برای عالم و عوالم دیگری که درآن زنده این جوهره و گوهر شدن را نیز دریابند محمدامین جامعی فرد
user_image
محمدامین جامعی فرد
۱۴۰۳/۰۱/۲۴ - ۲۲:۲۷:۲۳
در کلمات عجب رمز و رازی نهفته هست. رمز همان عاشق و معشوق رو در قالب راز به ما میدهد. و هر لحظه صور اسرافیل رو با اسرار جبرائیل به نمایش گذارده و حس عالمی نو رو به درون آدمی میدهد.عجب حال هوایی
user_image
بهزاد جان بزرگی
۱۴۰۳/۰۲/۳۱ - ۰۵:۵۸:۴۲
لا مذهبا یه چیزی بگید آخر دیوانه شدیم.