
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۰۹
۱
هست امروز آنچ میباید بلی
هست نقل و باده بیحد بلی
۲
هست ای ساقی خوب از بامداد
کان شیرینی بنامیزد بلی
۳
آفتاب امروز گشتهست از پگاه
ساقی صد زهره و فرقد بلی
۴
شد عطارد مست و اشکسته قلم
لوح شست از هوز و ابجد بلی
۵
مطرب ناهید بربط مینواخت
هر چه میگفت آن چنان آمد بلی
۶
دفتر عشقش چو برخواند خرد
پرشکر گردد دل کاغذ بلی
۷
گشت حاصل آرزوی دل نعم
گشت هر سعدی کنون اسعد بلی
۸
چونک سلطان ملاحت داد داد
داد بستانیم از هر دد بلی
۹
بس کنم کاین قصهای بیمنتهاست
کز سخن دیگر سخن زاید بلی
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس
پاسخ: با تشکر، در گذشته (گویا به دلیل آن که در فارسی حرف «ذال» تلفظی جدای از «ز» داشته و تلفظش به «دال» نزدیک بوده، اگر اشتباه نکنم) حرف ذال را با دال قافیه میآوردهاند. نمونههایش را زیاد میبینید، از جمله در این غزل مولوی که «لذیذ» و «نبیذ» را را با «پدید» و «خرید» همقافیه گرفته. از این رو، موردی که اشاره فرمودید هم باید از آن دست باشد.