
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۱۷
۱
هیچ خمری بیخماری دیدهای
هیچ گل بیزخم خاری دیدهای
۲
در گلستان جهان آب و گل
بی خزانی نوبهاری دیدهای
۳
چونک غم پیش آیدت در حق گریز
هیچ چون حق غمگساری دیدهای
۴
کار حق کن بار حق کش جز ز حق
هیچ کس را کار و باری دیدهای
۵
هیچ دل را بیصقال لطف او
در تجلی بیغباری دیدهای
۶
بی جمال خوب دلدار قدیم
جز خیالی دل فشاری دیدهای
۷
از نشاط صرف ناآمیخته
شرح ده ای دل تو باری دیدهای
۸
در جهان صاف بیدرد و دغل
بی خطر ایمن مطاری دیدهای
۹
چون سگ کهف آی در غار وفا
ای شکاری چون شکاری دیدهای
۱۰
لب ببند و چشم عبرت برگشا
چونک دیده اعتباری دیدهای
۱۱
شمس تبریزی بگیرد دست تو
گر ز چشم بد عثاری دیدهای
تصاویر و صوت


نظرات