
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۲۱
۱
ساقی این جا هست ای مولا؟ بلی
ره دهد ما را بر آن بالا؟ بلی
۲
پیش آن لبهای آریگوی او
بنده گردد شِکّر و حلوا؟ بلی
۳
هست چشمش قلزم مستی؟ نعم
هست جعدش مایهٔ سودا؟ بلی
۴
این همه بگذشت آن سرو سهی
خوش برآید همچو گل با ما؟ بلی
۵
چون بخسبم زیر سایهٔ نخل او
من شوم شیرینتر از خرما؟ بلی
۶
هم عسس هم دزد ای جان هر شبی
سیم دزدد زان قمرسیما؟ بلی
۷
چون برآید آفتاب روی او
دزد گردد عاجز و رسوا؟ بلی
۸
ناشتاب آن کس که او حلوا خورد
در دماغ او کند صفرا؟ بلی
۹
بس کن آن کس کو سری پنهان کند
روید از سر گلشنِ اخفیٰ بلی
تصاویر و صوت


نظرات