
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۲۴
۱
آه از عشق جمال حورهای
کو گرفت از عاشقانش دورهای
۲
زندگیِ نوبهنو از کشتنش
صحتی تازه شد از رنجورهای
۳
گر گهر داری ببین حال مرا
در تک دریا ز دریا دورهای
۴
گفتم: ای عقلم کجایی؟ عقل گفت:
«چون شدم مِی، چون کنم انگورهای؟!»
۵
جان بسوز و سرمه کن خاکسترش
تا نمانَد در دو عالم کورهای
۶
تا کند جانهای بیجان در سماع
گرد آن شهد ازل زنبورهای
۷
تا کند آن شمس تبریزی به حق
جمله ویرانهات را معمورهای
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..