
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۲۹
۱
ای خیالی که به دل میگذری
نی خیالی نی پری نی بشری
۲
اثر پای تو را میجویم
نه زمین و نه فلک میسپری
۳
گر ز تو باخبران بیخبرند
نه تو از بیخبران باخبری
۴
مونس و یار دلی یا تو دلی
تو مقیم نظری یا نظری
۵
ایها الخاطر فی مکرمه
قف زمانا بخداء البصر
۶
لا تعجل به مرور و نوی
بدل اللیل بضؤ السحر
۷
حسن تدبیرک قد صاغ لنا
الهیولی به حسان الصور
۸
گر صور جان و هیولی خرد است
عشق تو دیگر و تو خود دگری
۹
این هیولی پدر صورتهاست
ای تو کرده پدران را پدری
۱۰
نی هیولای همه آبی بود
چه کند آب چو آبش ببری
۱۱
گر هیولا و صور جان افزاست
دگرم عشوه مده تو دگری
۱۲
از هیولا است صور ریگ روان
ریگ را هرزه چرا میشمری
تصاویر و صوت


نظرات
بابک پرتو
رفیعی