مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۹۲۹

۱

ای خیالی که به دل می‌گذری

نی خیالی نی پری نی بشری

۲

اثر پای تو را می‌جویم

نه زمین و نه فلک می‌سپری

۳

گر ز تو باخبران بی‌خبرند

نه تو از بی‌خبران باخبری

۴

مونس و یار دلی یا تو دلی

تو مقیم نظری یا نظری

۵

ایها الخاطر فی مکرمه

قف زمانا بخداء البصر

۶

لا تعجل به مرور و نوی

بدل اللیل بضؤ السحر

۷

حسن تدبیرک قد صاغ لنا

الهیولی به حسان الصور

۸

گر صور جان و هیولی خرد است

عشق تو دیگر و تو خود دگری

۹

این هیولی پدر صورت‌هاست

ای تو کرده پدران را پدری

۱۰

نی هیولای همه آبی بود

چه کند آب چو آبش ببری

۱۱

گر هیولا و صور جان افزاست

دگرم عشوه مده تو دگری

۱۲

از هیولا است صور ریگ روان

ریگ را هرزه چرا می‌شمری

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1693
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1073

نظرات

user_image
بابک پرتو
۱۳۹۹/۰۱/۰۶ - ۰۸:۳۲:۲۸
بهمن یا هومن ، در همه صورتها و نقش ها و عبارت بندیها ، فقط یک لحظه هست و میدرخشد . درواقع ، او زنجیره برقها و آذرخشهای گوناگونست .در غزلیات مولوی ، این آزمونهای آذرخشی فراوانند . از جمله آن‌ها ، یکی همان خیال تیزبال هست . خیال ، همان تخم سیمرغست که آنی در ضمیر ما میدرخشد
user_image
رفیعی
۱۳۹۹/۰۱/۲۱ - ۰۶:۱۶:۳۳
اساتید عزیز....لطفا یه توضیحی در مورد معنا و مفهوم این شعر بدید...