
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۹۳۶
۱
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی
۲
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی
۳
ای فضل خوش چو جانی وز دیدهها نهانی
اندر اثر پدیدی در ذات ناپدیدی
۴
ای گل چرا نخندی کز هجر بازرستی
ای ابر چون نگریی کز یار خود بریدی
۵
ای گل چمن بیارا میخند آشکارا
زیرا سه ماه پنهان در خار میدویدی
۶
ای باغ خوش بپرور این نورسیدگان را
کاحوال آمدنشان از رعد میشنیدی
۷
ای باد شاخهها را در رقص اندرآور
بر یاد آن که روزی بر وصل میوزیدی
۸
بنگر بدین درختان چون جمع نیکبختان
شادند ای بنفشه از غم چرا خمیدی
۹
سوسن به غنچه گوید هر چند بسته چشمی
چشمت گشاده گردد کز بخت در مزیدی
تصاویر و صوت


نظرات
امیر
زهره نامدار
زهره نامدار